منصور ذبیح زاده، سحر عارفیان،
دوره ۲۱، شماره ۵ - ( ۹-۱۳۹۲ )
چکیده
مقدمه: پرتودهی تومور پر شده با نانوذرات با اعداد اتمی بالا به وسیله فوتونهای کم انرژی چشمه ایریدیوم-۱۹۲ در براکی تراپی، دوز تومور را به دلیل افزایش احتمال رخداد پدیده فوتوالکتریک افزایش خواهد داد. هدف از این مطالعه، بررسی افزایش دوز ناشی از نانوذرات با اعداد اتمی و با غلظتهای مختلف و بررسی اثر توزیع نانوذرات (یکنواخت و غیریکنواخت) بر افزایش دوز بود.
روش بررسی: پارامترهای دزیمتری چشمه ایریدیوم-۱۹۲ با آهنگ دوز بالا (مدل میکروسلکترون) بر اساس توصیههای AAPM, TG-۴۳ با کد MCNP-۴C محاسبه شد. توموری (۳cm ۱) شامل نانوذرات طلا، گادلینیوم، آهن و تیتانیوم با توزیع یکنواخت و غیریکنواخت از ۷، ۱۸ و mgr/gr ۳۰ در داخل فانتوم آب (۳cm ۳۰) شبیه سازی شد.
نتایج: فاکتور افزایش دوز برای توزیع یکنواخت طلا و گادلینیوم با غلظت ۷ تا mgr/gr ۳۰ به ترتیب برابر ۷/۴% تا ۴/۱۹% و ۳/۳% تا ۶/۱۳% محاسبه شد. این مقادیر برای توزیع غیریکنواخت به ترتیب برابر با ۴/۰% تا ۹/۱% و ۲/۰% تا ۲/۱% بود. افزایش دوز بافت سالم پیرامونی به دلیل وجود ۲ تا mgr/gr ۵/۸ طلا و گادلینیوم به ترتیب در حدود ۳/۱% تا ۵/۶% و ۱/۱% تا ۲/۴% تخمین زده شد.
نتیجهگیری: افزایش عدد اتمی و غلظت نانوذرات، دوز جذبی تومور را به دلیل افزایش احتمال رخداد پدیده فوتوالکتریک افزایش خواهد داد. توزیع غیریکنواخت نانوذرات در مقایسه با توزیع یکنواخت، دوز کمتری را تخمین میزند. بنابراین در نظر گرفتن دقیق توزیع نانوذرات در حجم تومور برای محاسبه میزان افزایش دوز امری ضروری است. نشاندار کردن هدفمند نانوذرات برای جذب حداکثری در حجم تومور و نفوذ حداقلی به بافت مجاور بهره درمان تشعشعی را بالا میبرد.
ام لیلا احمدی، حسین توکلی عنبران،
دوره ۲۳، شماره ۹ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده
مقدمه: چشمه ۱۰۳Pd منبع کم انرژی میباشد که در براکی تراپی مورد استفاده قرار میگیرد. طبق توصیههای انجمن فیزیک پزشکی آمریکا تعیین پارامترهای دزیمتری چشمههای براکی تراپی قبل از کاربرد کلینیکی، از اهمیت ویژهای برخوردار است. در این تحقیق پارامترهای دزیمتری چشمه مورد نظر با استفاده از فانتوم آب و بافت نرم محاسبه شده و نتایج با یکدیگر مقایسه شدهاند.
روش بررسی: پارامترهای دزیمتری طبق پروتکل TG-۴۳U۱ در اطراف چشمه ۱۰۳Pd در فانتوم آب با چگالیgr/cm۳ ۹۹۸/۰ و فانتوم بافت نرم با چگالیgr/cm۳ ۰۴/۱ در فواصل مختلف بر روی محور طولی و عرضی چشمه با استفاده از کد MCNP۴C شبیهسازی و اختلاف نسبی بین این دو حالت با یکدیگر مقایسه شده است.
نتایج: نتایج حاصل از شبیه سازیها نشان میدهند پارامترهای دزیمتری تابع دز شعاعی و تابع ناهمسانگردی در استفاده از فانتوم آب به جای بافت نرم تا فاصله cm ۵/۱ از چشمه مطابقت خوبی با یکدیگر دارند و با افزایش فاصله، اختلاف افزایش مییابد به طوری که در فاصله cm ۶ از چشمه این اختلاف به ۴ درصد میرسد.
نتیجهگیری: نتایج حاصل از فانتوم بافت نرم در مقایسه با فانتوم آب حداکثر دارای اختلاف نسبی ۴ درصدی در فاصله cm ۶ از چشمه است، لذا میتوان نتایج مربوط به فانتوم آب را با حداکثر خطای ۴ درصدی در کاربردهای عملی به جای بافت نرم به کار بست و یا آن که با توجه به جداول به دست آمده در این پژوهش مقدار اختلاف به دست آمده در هر فاصله را برای استفاده در فانتوم بافت نرم اصلاح نمود.
حسین توکلی عنبران، ام لیلا احمدی،
دوره ۲۴، شماره ۸ - ( ۸-۱۳۹۵ )
چکیده
مقدمه: دزیمتری چشمههای براکی تراپی طبق پروتکل TG-۴۳U۱ در محیط آب اطراف چشمه انجام میشود. برای رسیدن به یک نتیجه مناسب درمان، استفاده از ماده آب برای همه بافتهای بدن میتواند یکی از منابع خطا در رسانیدن دز صحیح به تومور مورد نظر داشته باشد؛ از این رو در این مطالعه به تعیین پارامترهای دزیمتری بافتهای متفاوت چربی با چگالی gr/cm۳ ۹۵/۰ و ماهیچه با چگالی gr/cm۳ ۰۵/۱ پرداختهایم تا با مقایسه آنها با نتایج حاصل از فانتوم آب ارزیابی درستی از اختلاف به وجود آمده در نتایج نشان دهیم.
روش بررسی: شبیهسازیهای لازم جهت تعیین پارامترهای دزیمتری تابع دز شعاعی و تابع ناهمسانگردی در بافتهای چربی، ماهیچه و فانتوم آب در فواصل و زوایای مختلف با استفاده از کد MCNP۴C صورت گرفته است.
نتایج: بیشترین اختلاف نسبی تابع دز شعاعی در فانتوم بافت چربی نسبت به فانتوم آب در فواصل زیر cm۱ در حدود ۱۳% میباشد. با افزایش فاصله از چشمه این میزان افزایش پیدا کرده به طوری که در فاصله cm۵ از چشمه به حدود ۱۶۷% میرسد. اختلاف نسبی این پارامتر در بافت ماهیچه نسبت به آب در فاصله cm۵/۰ حدود ۳% و در فاصله cm۵ از چشمه در حدود ۱۶% است. بیشینه اختلاف نسبی پارامتر تابع ناهمسانگردی در فانتوم بافتهای چربی و ماهیچه نسبت به آب به ترتیب بیش از ۲% و ۳% مشاهده شد.
نتیجهگیری: در کاربرد کلینیکی چشمه براکیتراپی ۱۰۳Pd، در درمان تومورهای بدخیمی که در مجاورت بافتهای چربی و ماهیچه قرار دارند میبایست تصحیحات لازم مربوط به پارامترهای دزیمتری این بافتها را در برنامههای طراحی درمان طبق جداول ۳، ۴، ۵ و ۶ به دست آمده در این پژوهش اعمال نمود.
محمود باقری، سید کاظم رضوی رتکی، رضا نفیسی مقدم، محمد علی جلوداری، علی اصغر پرچ،
دوره ۲۴، شماره ۸ - ( ۸-۱۳۹۵ )
چکیده
مقدمه: رادیونوکلئید تکنسیوم نشاندار شده با دی مرکپتو سوکسینیک اسید (۹۹mTc-DMSA) به عنوان عاملی برای ارزیابی اختلالات دستگاه ادراری و کلیوی نقش مهمی در تصویربرداری پزشکی هستهای کودکان دارد. هدف از این مطالعه، تخمین دوز رسیده به اندامها ناشی از رادیوداروی ۹۹mTc-DMSA در کودکان با استفاده از نرمافزار MIRDOSE با بکارگیری روش ترکیبی پلنارSPECT بود.
روش بررسی: ۱۰ بیمار کودک بستری شده به دلیل اختلالات دستگاه ادراری و کلیوی تحت ۳ الی ۵ اسکن پلنار و یک SPECT در طی ۱ الی ۲۰ ساعت پس از تزریق رادیوداروی ۹۹mTc-DMSA قرار گرفتند. همچنین به منظور مرجع ساختاری از اندامهای بیماران تصویر MRI از هر کدام به عمل آمد. اکتیویته تجمعی در هر یک از اندامها با استفاده از روش ترکیبی پلنارSPECT به دست آمد و سپس با استفاده از نرمافزار MIRDOSE دوز جذبی آنها محاسبه شد.
یافتهها: میانگین دوز جذبی ناشی از رادیوداروی ۹۹mTc-DMSA در کودکان برای اندامهای کلیهها (۱۶۰±۲۰۰)، غدد فوق کلیوی (۵/۹± ۱/۱۵)، دیواره مثانه (۸/۹ ± ۷/۱۴)، طحال (۸/۷ ± ۷/۱۲)، گنادها (۲/۱۱ ± ۴/۱۲)، پانکراس (۲/۶ ± ۵/۱۰) و دیواره صفرا
(۷/۵ ± ۸/۹)، میکرو سیورت بر مگابکرل بودند. همچنین میانگین دوز مؤثر برای بیماران µSv/MBq ۰۳/۶ ± ۰۱/۱۰ بود.
نتیجهگیری: اختلاف میان دوزهای جذبی رسیده به اندامهای مختلف بیماران ناشی از مقادیر متفاوت جذب رادیودارو در اندامها برای بیماران مختلف است. روش عملی کمیسازی تصاویر با استفاده از روش ترکیبی پلنارSPECT/ میتواند در تعیین اکتیویته تجمعی اندام با دقت قابل قبولی بکار گرفته شود.
امین اسدی، ابوالفضل نیک فرجام، کیوان جباری،
دوره ۲۵، شماره ۷ - ( ۷-۱۳۹۶ )
چکیده
هدف: مطالعه سودمندی تکنیک کاهش واریانس Directional Bremsstrahlung Splitting (DBS)در کد مونت کارلو BEAMnrc برای شتاب دهنده خطی بالینی Oncor® در اندازه میدان های مختلف دو انرژی ۶MVو۱۸MV.
روش کار و مواد: شتاب دهنده پزشکی Oncor® با استفاده از کد مونت کارلو BEAMnrc در دو انرژی ۶MVو۱۸MV در اندازه میدان های مختلف شبیه سازی و با اندازه گیری های تجربی در آب صحت آزمایی شد. این شتاب دهنده سپس در دو انرژی ۶MVو۱۸MV با استفاده از تکنیک DBS در اندازه میدان های تابشی مختلف شبیه سازی و دوزیمتری شد، و مقدار سودمندی شار فوتون و الکترون به صورت مطلق و فضایی، و مقدار سودمندی کاهش عدم قطعیت محاسبات مونت کارلو دوز در منحنی های نسبت دوز عمقی در راستای محور مرکزی (PDD) و نسبت دوز در راستای محور عرضی میدان تابشی (Lateral Dose Profile) در شتاب دهنده پزشکیOncor® اندازه گیری و مقایسه شد.
یافته ها: با استفاده از تکنیک DBS مقدار شار مطلق الکترون و فوتون به ترتیب ۶۲۶.۸ (۶MV) و ۹۸۳,۴ (۶MV) و، ۲۸۵.۶ (۱۸MV) و ۷۳۷,۸ (۱۸MV) بار افزایش یافت، مقدار سودمندی شار فضایی الکترون و فوتون ۳۰۸,۶±۱,۳۵% (۶MV) و۴۸۰,۳۸ ±۰,۴۳% (۶MV) ، ۱۵۳±۰,۹% (۱۸MV) و۴۶۲,۶±۰,۲۷% (۱۸MV) افزایش پیدا کرد. به علاوه با استفاده از تکنیک DBS مقدار سودمندی محاسبات مونت کارلو دوز درصد عمقی به ترتیب قبل از نقطه دوز ماکزیمم و بعد از نقطه دوز ماکزیمم ۱۸۷,۸±۰.۶۸% (۶MV) و۱۸۴,۶±۰.۶۵% (۶MV) ، ۱۵۶±۰,۴۳% (۱۸MV)و۱۵۳±۰,۳۷% (۱۸MV) بهبود پیدا کرد، و نیز سودمندی محاسبات مونت کارلو دوز برای منحنی دوز پروفایل نیز به طور قابل ملاحظه ای به ترتیب در راستای محور مرکزی تابش و در عرض میدان تابشی ۱۹۷±۰,۶۶% (۶MV) و۲۱۴,۶ ±۰,۷۳% (۶MV) ،۱۷۵±۰,۳۶% (۱۸MV) و۱۸۱,۴±۰.۴۵% (۱۸MV) افزایش پیدا کرد.
نتیجه گیری: استفاده از تکنیک کاهش واریانس DBS در شبیه سازی شتاب دهنده خطی بالینی Oncor® به طور قابل توجهی شار الکترون و فوتون را در شبیه سازی مونت کارلو کد BEAMnrc افزایش داد و در نتیجه مقدار سودمندی عدم قطعیت محاسبات مونت کارلو دوز را به طور قابل توجهی بهبود بخشید. لذا به کارگیری تکنیک DBS در شبیه سازی با انواع کدهای مونت کارلو در کاهش واریانس محاسبات دوز می تواند بسیار سودمند باشد.
احمد صادقیه، مریم سواری، ابوالفضل نیک فرجام،
دوره ۲۶، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۷ )
چکیده
مقدمه: پرتودرمانی با شدت مدوله شده یکی از روشهای درمان تومورهای سرطانی میباشد. میزان کارآیی این روش وابسته به دقت وکیفیت طراحی درمان میباشد. بنابراین نیاز به برنامهای جهت انتخاب همزمان زاویه و شدت پرتو مشاهده میشود.
روش بررسی: در این پژوهش یک مدل برنامهریزی خطی مختلط عدد صحیح برای بهینهسازی همزمان زاویه و شدت در محیط برنامهنویسی GAMS ارائه گردید. برای پیادهسازی مدل، بعد از تهیهCT بیمار به کانتورینگ ارگانها توسط نرمافزار CERR پرداخته و ماتریس اثر مربوط به هر ارگان حاصل شد. بعد از جمعآوری ورودیهای مسأله، برای به دست آوردن خروجیهای مورد نظر از
حلکننده CPLEX نرمافزار GAMS استفاده شد.
نتایج: در نهایت، مورد واقعی سرطان سر و گردن برای نشان دادن کارایی مدل بررسی شده است. از بین زاویهها کاندید، ، به عنوان زاویهها تابش بهینه انتخاب شده است. حداکثر دوز دریافت شده توسط ساقه مغز ۹۹۹/۳، فک پایین ۷۰، چشم چپ ۰۲۶/۰، چشم راست ۴۴۰/۰، غده بناگوشی ۸۸۱/۰، کیاسمای اپتیک ۱۷۷/۰، عصب بینایی ۱۶۷/۰، نخاع ۹۲۹/۹ گری و حداقل دوز دریافت شده توسط تومور ۷۰ گری است. همچنین مقدار بهینه شدت بیملتها برای پیادهسازی طرح درمان بر روی بیمار به دست آمده است.
نتیجهگیری: مقدار دوز دریافت شده توسط هر ارگان نسبت به دوزهای تجویزی بهبود قابل توجهی داشته است. همچنین مقایسه نمودار دوز- حجم حاصل از حل یک مسأله مشترک توسط مدل و نرمافزار CERR، بیانگر عملکرد مطلوب مدل است که در نتیجه نرخ امنیت را بهبود میدهد و عوارض برای بافتهای سالم را کاهش میدهد.
رزاق عابدی فیروزجاه، ابوالفضل نیک فرجام، محسن بخشنده،
دوره ۲۶، شماره ۲ - ( ۲-۱۳۹۷ )
چکیده
مقدمه: تضمین کیفی (QA) بیماران قبل درمان در تکنیک های پیشرفته از جمله پرتودرمانی با شدت مدوله شده (IMRT) ضروری می باشد. هدف این مطالعه مقایسه عملکرد فیلم EBT۳و فانتوم Delta۴® ( ۲Dو ۳D) در محیط ناهمگن قفسه سینه با کمک تکنیک IMRT میباشد.
روش بررسی: در این مطالعه نیمه تجربی، دو پلن (A وB) بر روی فانتوم ناهمگن قفسه سینه با کمک تکنیک IMRT انجام شد. اندازه گیری توزیع دوز توسط فیلم EBT۳ و آرایه دیود فانتوم Delta۴ صورت گرفت. ۹۵ درصد شاخص گامای گلوبال پذیرفته شده با معیار mm۳/۳% و شانه دوز ۲۰% به عنوان معیار استاندارد در این مطالعه در نظر گرفته شد. شاخص گاما فیلم و فانتوم Delta۴ به ترتیب با کمک نرم افزار verisoft و نرم افزار Delta۴ به دست آورده شد.
نتایج: میانگین درصد گامای پذیرفته شده دو پلن با معیار استاندارد، بین سیستم طراحی درمان و فیلم ۹۵/۹۶ درصد، و بین سیستم طراحی درمان و فانتوم در حالت دو بعدی و سه بعدی به ترتیب ۷/۹۷ و ۴۵/۹۸ درصد به دست آمد. میانگین درصد گامای فانتوم سه بعدی با معیار استاندارد به ترتیب به اندازه ۷۵/۰ و ۵/۱ درصد از گامای فانتوم دو بعدی و فیلم بیشتر می باشد. میانگین گامای فیلم و فانتوم در پلن B در معیار استاندارد ۲۴/۰ درصد بیشتر از پلن A می باشد (۷/۹۷ در برابر ۴۶/۹۷).
نتیجهگیری: فیلم و فانتوم هر دو شاخص گامای استاندارد قابل قبول در دو پلن قفسه سینه در تکنیک IMRT دارند. با توجه به نتایج این مطالعه، در مراکزی که فانتوم Delta۴® موجود نیست، فیلم EBT۳ به همراه فانتوم ساده ناهمگن قفسه سینه می تواند به عنوان روش جایگزین استفاده شود.
میلاد نجف زاده، ابوالفضل نیک فرجام، کیوان جباری،
دوره ۲۶، شماره ۲ - ( ۲-۱۳۹۷ )
چکیده
مقدمه: هدف از این مطالعه ارزیابی و اعتبار سنجی کد EGSnrc در شبیه سازی دستگاه شتاب دهنده خطی Simens Oncor® با انرژی ۱۸ مگا ولتاژ بود.
روش بررسی: این مطالعه به صورت مقایسه ای و شبیه سازی مبتنی بر تجربه صورت پذیرفت. از کد BEAMnrc برای شبیه سازی سر شتاب دهنده خطی درمانی Oncor® و تولید فایل فضای فاز استفاده شد. فایل فضای فاز در اندازه میدان ۱۰× ۱۰ سانتی مترمربع، در انرژی های ۱۴ مگا الکترون ولت تا ۸/۱۴ مگا الکترون ولت و Full Width at Half of Maximum۱۲/۰ سانتی متر و فاصله چشمه تا سطح ۱۰۰ سانتی متر به دست آمد. سپس از فایل فضای فاز به عنوان ورودی دزیمتری برای انجام دزیمتری ، توسط کد DOSXYZnrc در فانتوم همگن آب به ابعاد استفاده شد. سپس از خروجی این کد ، فایل ,۳ddose برای به دست آوردن منحنی های دز- عمق و پروفایل دز استفاده گردید. در نهایت از شاخص گاما برای مقایسه بین داده های شبیه سازی و اندازه گیری استفاده شد. آنالیز گاما با استفاده از نرم افزار gnu plot انجام شد.
نتایج: فرآیند تنظیم انرژی نشان داد که بهینه انرژی و FWHM برای مدل شبیه سازی به ترتیب برابر با ۱۴، ۲/۱۴، ۴/۱۴ مگا الکترون ولت و ۰,۱۲ سانتی متر می باشند. مقادیر شاخص گاما برای منحنی های دز- عمق و پروفایل دز کمتر از یک به دست آمد.
نتیجهگیری: در این مطالعه مدل مونت کارلو سر شتاب دهنده خطی درمانی Oncor شبیه سازی شد و نتایج نشان داد که مقدار بهینه انرژی و FWHM توزیع انرژی به ترتیب برابر با ۱۴، ۲/۱۴، ۴/۱۴ مگا الکترون ولت و ۱۲/۰ سانتی متر می باشند
صدیقه تقی زاده، علی اصغر پرچ، سید کاظم رضوی رتکی، محمود باقری،
دوره ۲۶، شماره ۶ - ( ۷-۱۳۹۷ )
چکیده
مقدمه : اسکن استخوان یک آزمایش اسکن پزشکی هسته ای است که منجر به پیدا کردن اختلالات خاص در استخوان می شود. رادیوداروی Methylene Diphosphonate (MDP) برای اسکن استخوان استفاده می شود. هدف از این مطالعه برآورد دوز جذبی ارگان های بدن در اسکن استخوان با تزریق رادیوداروی MDP با استفاده از نرم افزار میردوز (Mirdose) و روش ترکیبی SPECT/planar است.
روش بررسی : از۲۰ بیمار زن سه تصویر پلنار در فواصل زمانی ۱، ۳ و ۵ ساعت و یک تصویر SPECT در زمان ۳ ساعت پس از تزریق گرفته شد. اکتیویته تجمعی اندام ها با استفاده از روش ترکیبی SPECT/planar به دست آمد و با استفاده از نرم افزار Mirdose دوز جذبی آنها محاسبه شد.
یافته ها : میانگین دوز جذبی ناشی از رادیوداروی ۹۹mTc –MDP در خانم های مورد مطالعه برای تخمدان ها (۰۰۰۴/۰۰۵۶±۰/۰) و برای دیواره قلب (۰۰۰۵/۰± ۰۰۲۶/۰)، کلیه ها (۰۰۷۲/۰± ۰۴۳/۰)، کبد (۰۰۰۱/۰± ۰۰۳۴/۰)، ریه ها (۰۰۰۱/۰± ۰۰۲۴/۰)، ماهیچه ها (۰۰۰۶/±۰ ۰۰۲۸/۰)، طحال (۰۰۰۳/۰ ۰۰۴۸±/۰)، مثانه (۰۱۲۰/۰ ۰۶۸۰±/۰)، استخوان ها (۰۰۰۶/۰ ۰۰۴۶±/۰) و باقیمانده بدن (۰۰۰۹۶/۰± ۰۰۳۱/۰)mGy/MBq می باشند.
نتیجه گیری : اندام های مثانه، کلیه ها، تخمدان ها، طحال، استخوان ها، کبد، ماهیچه ها، دیواره قلب و ریه ها به ترتیب دارای بیشترین میزان دوز جذبی در میان ارگان های بدن بودند. از آنجایی که افراد دارای بیماری ها و ویژگی های بیولوژیکی متفاوت بوده، این امر منجر به جذب متفاوت رادیودارو در اندام ها و در نتیجه باعث اختلاف در میانگین دوز جذبی رادیودارو در اندام های آنان شده است.
لادن رضائی،
دوره ۲۶، شماره ۸ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده
مقدمه: مطالعه دقیق ویژگیهای فیزیکی و بیولوژیکی تابش یون هلیوم بر ردههای سلولی مختلف، برای طراحی درمان، امری ضروری است. در این مطالعه، پاسخ بیولوژیکی چندین رده سلولی مختلف در تابش یون ۴He بررسی شده است. با توجه به این که در طراحی درمان، نیاز به مقدار دقیق RBE میباشد، برای هر نوع رده سلولی، این کمیت محاسبه شده است.
روش بررسی: نوع مطالعه در این پژوهش، به صورت نظری، و شامل مطالعه بر اساس محاسبات مونت کارلو، و نیز استفاده از روابط نیمه تحلیلی است. محاسبات توزیع دز فیزیکی و انتقال خطی انرژی (LET)، با استفاده از کد مونت کارلوی Geant۴ انجام شده است. با بررسی میدان تابشی آمیخته، اثر بیولوژیکی یون های اصلی ۴He ، یون های ثانویه ۳He و ۶He، و نیز پروتون های تولیدی، دوترون ها و تریتون های ثانویه، در محاسبات در نظر گرفته شده است.
نتایج: دز بیولوژیکی و سطح بقای سلولی برای ردههای سلولی مورد مطالعه مقایسه گردیده است. تغییرات مقدار اثر بیولوژیکی نسبی (RBE) که برای هر رده سلولی متفاوت است، به عنوان تابعی از عمق فانتوم محاسبه گردیده است. نتایج حاصل نشان میدهد که ردههای سلولی که دارای بیشترین مقدار (α/β)ph هستند، حساسیت بالاتری را از جهت آسیب دیدن سلولها در مقابل تابش ۴He دارند.
نتیجهگیری: بین رده های سلولی مورد مطالعه، مناسب ترین مورد برای درمان با یون ۴He، رده سلول سرطانی روده بزرگ انتخاب گردیده است. هم چنین با توجه به تغییرات زیاد RBE نسبت به عمق در فانتوم، در نظر گرفتن یک مقدار RBE متغیر به جای RBE ثابت، ضروری است.
حسن جاویدی، زهرا احمدی گنجه،
دوره ۲۶، شماره ۱۲ - ( ۱-۱۳۹۷ )
چکیده
مقدمه: امروزه برتری های پرتودرمانی با ذرات باردار برای درمان تومورهای سرطانی مشخص شده است. طی عبور پرتو پروتون از بافت های بدن، ذرات ثانویه ای تولید می شوند که به بافت های سالم بدن نفوذ کرده و موجب خسارت هایی می شوند. هدف از این پژوهش، محاسبه قله براگ پهن شده جهت پوشش تومور سینه و بررسی میزان دوز رسیده به اجزای مختلف قلب طی فرآیند درمان است.
روش بررسی: در این مطالعه شبیهسازی ابتدا تومور کروی به قطر یک سانتیمتر در بافت سینه راست در فانتوم MIRDدر نظر گرفته و از دو سمت راست و روبه روی بدن مورد تابش پروتون قرار گرفت. دوز ناشی از پروتون و ذرات ثانویه در تومور و اجزای مختلف قلب محاسبه گردید. شبیه سازی ها با استفاده از کدMCNPX انجام شد.
نتایج: قله براگ پهن شده جهت پوشش تومور سینه در دو حالت تابش چشمه محاسبه شد. در تابش از روبهرو (nGy) ۲۵/۴ و از راست (nGy) ۱۲/۴ دوز ناشی از پروتون در تومور تخلیه شده است. دوز ناشی از پروتون و ذرات ثانویه در اجزای مختلف قلب برای دو حالت تابش چشمه محاسبه و مقایسه شد. محدوده انرژی نوترون ها تا حدودMeV ۵۵ است و برای الکترون ها و فوتون ها کمتر ازMeV ۲۰ است. اگرچه دوز ناشی از ذرات ثانویه در مقایسه با دوز پروتون بسیار کم است.
نتیجهگیری: در روش پروتون تراپی بخش اعظم دوز در تومور تخلیه می شود. تابش پروتون از روبه رو در مقایسه با تابش از سمت راست سبب تخلیه دوز بیشتری در تومور و و در قلب می شود.
نرگس آراسته، حسین توکلی عنبران،
دوره ۲۷، شماره ۴ - ( ۵-۱۳۹۸ )
چکیده
ممقدمه:در تصویربرداری پت احتمال دارد، یک یا هر دو گامای نابودی قبل از رسیدن به آشکارساز بر اثر اندرکنش کامپتون در بدن از مسیر خود منحرف شوند و خطای پراکندگی را ایجاد کنند.
روش بررسی:این مقاله که یک پژوهش شبیهسازی مونتکارلویی است، به بررسی اثر بافت نرم بدن بر این خطا میپردازد.به این منظور بهوسیله کد شبیهسازیMCNPX، حلقه آشکارساز دستگاه پت/سیتی مدلBiographTM۶بههمراه یک هندسه ساده از بافتنرم شامل کرهای به مرکز حلقه پت با شعاعهای مختلف (از ۵/۰ تا ۳۰ سانتیمتر) و با در نظر گرفتن دو نوع توزیع مکانی برای چشمه گامایkeV۵۱۱ –نقطهای و حجمی کروی با توزیع یکنواخت (حجمی)- شبیهسازی شد.
نتایج:بافت نرم اطراف چشمه نقطهای و حجمی، طوری پرتوهای گاما را پراکنده میکند که افت انرژی آنها کم و تقریباً تمامی آنها در محدوده پنجره انرژی ثبت میشوند. بافت نرم اطراف چشمه نقطهای در فاصله ۸ تا ۱۲ سانتیمتری از چشمه و برای چشمههای حجمی کروی با توزیع یکنواخت، در فاصله ۸ سانتیمتری از مرکز چشمه، بیشترین اثر پراکنندگی را در تصویربرداری پت دارند. اثرات پراکنندگی بافت نرم در اطراف چشمه نقطهای از چشمه حجمی بیشتر است.
نتیجهگیری:در تصویربرداری پت اثر پراکنندگی اندامهای مجاور محل توزیع رادیودارو بیشتر از اندام های غیرمجاور است. برای بافت نرم با ضخامت بالا(بیشتر از شعاع ۲۰سانتیمتر) اثر افت زوج گاماهای نابودی در کنار اثر پراکندگی دیده میشود.با توجه به نتایج این تحقیق برای میزان افزایش دوز تزریقی به بیماران چاق، فاکتور ضخامت بدن بیمار در ناحیه شکمی میتواند جایگزین دقیقتری برای وزن بیمار باشد.
اقدس سهیلی جباره ناصرو، لادن رضائی،
دوره ۲۷، شماره ۹ - ( ۱۱-۱۳۹۸ )
چکیده
مقدمه: اخیراً، استفاده از حساسکنندههای مختلف، برای افزایش دز ناشی از فوتون در براکیتراپی، مرسوم شده است. یکی از این موارد، اضافه نمودن نانوذرات عناصر سنگین مانند طلا، در ناحیه هدف است که بهدلیل افزایش احتمال اثر فوتوالکتریک، تولید الکترونهای یونیزهکننده محیط، افزایش یافته و بازدهی درمان را بالا میبرد. در این پژوهش، شبیهسازی تابش فوتون به سلولهای اندوتلیال در دیواره مویرگهای خونی واقع در بافت داخل تومور، انجام میگیرد که در صورت تخریب آنها، خونرسانی بهسلولهای تومور، دچاراختلال شده و مرگ سلول تومور را در پی خواهد داشت.
روش بررسی: اثر استفاده از نانوذرات طلا، نقره، بیسموت و مس، با محاسبه نسبت افزایش دز، به کمک ابزار Geant۴ ارزیابی گردیده است که بر اساس روش محاسباتی مونتکارلو انجام میگیرد. این محاسبات، در دو مقیاس میکروسکوپی (ابعاد سلولی) و مقیاس ماکروسکوپی (ابعاد تومور) انجام گرفته است و اثر این نانوذرات، با یکدیگر مقایسه شده است. همچنین، نسبت افزایش دز، برای تعیین مناسبترین بازه انرژی فوتونی ارزیابی گردیده است.
نتایج: با افزایش غلظت نانوذرات، مقدار نسبت افزایش دز برحسب انرژی فوتون، افزایش مییابد. همچنین برای انرژیهای کمتر از keV۷۰، با افزایش انرژی، نسبت افزایش دز بیشتر میشود و برای انرژیهای بالاتر از keV۸۰، این کمیت، با افزایش انرژی کاهش مییابد.
نتیجهگیری: از نظر مقدار دز، طلا بهترین گزینه، و از نظر نسبت افزایش دز برحسب انرژی فوتون، نقره و بیسموت گزینه مناسبتری از بین چهار عنصر مورد بررسی میباشند. همچنین، مناسبترین بازه انرژی فوتونی، keV۷۰ تا keV۸۰ میباشد.
فتحاله بوذرجمهری، فرشته امیدوار، محمدحسین زارع، ماشالله نخعی نژاد،
دوره ۲۷، شماره ۱۱ - ( ۱۲-۱۳۹۸ )
چکیده
مقدمه: امروزه با افزایش اختلالات آریتمی قلب، آزمایشات الکتروفیزیولوژی و ابلیشن توسعه فراوانی یافته است. در این روشهای تشخیصی و درمانی بهدلیل استفاده از فلوروسکوپی شاهد پرتوگیری بیماران هستیم. مطالعه حاضر به ارزیابی دز جذبی در بیماران تحت عملیات الکتروفیزیولوژی و ابلیشن قلب و تخمین ریسک سرطان در آنها در بیمارستان افشار یزد پرداخته است.
روش بررسی: مطالعه حاضر از نوع توصیفی-مقطعی میباشد. در این پژوهش تخمینی از متوسط دز جذبی بیماران ارجاعی برای آزمایشات الکتروفیزیولوژی و ابلیشن در بخش قلب بیمارستان افشار یزد بهدست آمد. در بخش قلب این بیمارستان یک دستگاه آنژیوگرافی جنرال الکتریک (GE) با تیوب مشدد تصویر به قدمت ۲۵ سال مورد استفاده قرار میگرفت. دزیمتر بهکاررفتهKAP میتر بوده که امکان اندازهگیری دز جذبی در سطح و مدت زمان تابشدهی را فراهم میساخت و بهکمک نرمافزار PCXMC دز موثر بیمار و دز- سطح محاسبه گردید.
نتایج: متوسط دز سطح در عملیات ابلیشن و الکتروفیزیولوژی بهترتیب ۳۲/۱۰۵ ±۳۴/۱۵۳ و ۶۲/۵ ±۸۸/۱۴ گری در سانتیمتر مربع و محدوده زمان تابش بهترتیب ۳۲/۳ تا ۶۵/۶۸ دقیقه و ۰۳/۱ تا ۲۸/۶ دقیقه اندازهگیری شد. متوسط دز موثر بیماران در آزمایشات ابلیشن و الکتروفیزیولوژی بهترتیب ۳۸/۱۶ و ۶۵/۱ میلی سیورت و احتمال بروز سرطان به ازای ده هزار بیماری که تحت عملیات ابلیشن و الکتروفیزیولوژی قرار گرفتند بهترتیب ۱۳ و ۳/۱ نفر تخمین زده شد.
نتیجهگیری: دز جذبی بیماران تحت ابلیشن بیش از الکتروفیزیولوژی بود. در این تحقیق، افزایش دز جذبی بیماران ناشی از ابلیشن نسبت به مطالعات دیگر میتواند ناشی از قدمت زیاد دستگاه فلوروسکوپی و فرسودگی لامپ مشدد تصویر آن باشد.
اعظم عسگری، علی اصغر پرچ، زهرا نکوفر، الهه دانشیان،
دوره ۲۸، شماره ۴ - ( ۴-۱۳۹۹ )
چکیده
مقدمه: استفاده از روش توموگرافی بیم مخروطی (cone beam computed tomography) در تصویربرداری دندان روز به روز در حال افزایش است اگرچه این روش دوز بسیار کمتری در مقایسه با سیتیاسکنهای معمولی دارد ولی دوز بیشتری نسبت به پانورامیک و پریاپیکال بهبیمار منتقل میکند در نتیجه هدف از این مطالعه بررسی عوامل موثر بر دوز بیمار در CBCTهای دندانی و روشهای بهینهسازی و کاهش دوز بیمار میباشد. عوامل مختلفی از جمله استفاده از تیروئید بند و عینک سربی، اندازه میدان، نوع دستگاه، پارامترهای تصویربرداری مثل ولتاژ و جریان تیوب، تابش متناوب یا پالسی، نوع، مقدار و شکل فیلتر، چرخش ۳۶۰ درجه یا جزئی و زمان اسکن بر روی دوز جذبی بیمار در CBCTهای دندانی موثرند. از بین این عوامل، استفاده از تیروئیدبند (۴۲% کاهش) و عینک سربی (۶۱% کاهش) و کوچکترین میدان ممکن (کاهش تا ۹۰%)، پرتودهی بهصورت پالسی، مایل نشستن بیمار و زاویه چرخش ۱۸۰ درجه به جای ۳۶۰ درجه (بیش از ۵۰% کاهش) موجب کاهش قابلتوجهی از دوز اندامها و نیز دوز موثر بیمار میشود. همچنین باید در نظر داشت اقدامات انجام شده جهت کاهش دوز بیمار، موجب کاهش کیفیت تصویر نشود و با توجه به شرایط بیمار، فرد پرتوکار انتخاب پارامترهای کاهش دوز دریافتی در CBCT را با حفظ کیفیت تصویر انجام دهد.
ریحانه فرجی، زهرا خندان خادمالرضا، سهیلا شریفیان، هدی زارع،
دوره ۲۹، شماره ۳ - ( ۳-۱۴۰۰ )
چکیده
مقدمه: بسیاری از نقایص شناختی و اجتماعی در اوتیسم ناشی از اتصالات عملکردی غیرنرمال بین شبکههای مغزی است، که بهوسیله اختلال در یکپارچگی ترکتهای ماده سفید نشان داده میشود. ترکتهای ماده سفید مانند "بزرگراههای" مغز هستند، که امکان برقراری ارتباط سریع و کارآمد در مناطق مختلف مغز را فراهم میکنند. هدف از این مقاله، بررسی نتایج مطالعات اوتیسم بر اساس تصاویر تانسور انتشار است که یک روش تصویربرداری عصبی برای بررسی یکپارچگی ترکتها است.
نتیجهگیری: در این مطالعات نشان داده شده است که به دلیل اختلال در یکپارچگی ماده سفید، ترکتهای عصبی در افراد اختلال طیف اوتیسم میتواند غیرعادی باشد که این تغییرات ترکتها در مغز چنین افرادی برای شناسایی اختلافات فردی کمک کننده است. با وجود اینکه بیشتر مطالعات کاهش (Fractional Anisotropy) FAو افزایش MD (Mean Diffusivity)، RD (Radial Diffusivity) و AD (Axial Diffusivity) را در ترکتهای ماده سفید گزارش نمودند اما در برخی مطالعات که انگشت شمارند افزایش FA و یا فقدان اختلاف چشمگیر بین گروه کنترل و اوتیستیک گزارش شده است.
محمدرضا مادی، محمد اسلامی کلانتری، زهرا احمدی گنجه،
دوره ۳۰، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۱ )
چکیده
مقدمه: هدف اصلی در پرتودرمانی از بین بردن تومور است به طوریکه همزمان بافتهای سالم مجاور، کمترین مقدار پرتوگیری را داشته باشند. در سالهای اخیر، استفاده از نانوذرات به دلیل اثرات افزایشی که میتوانند در میزان دز تخلیه شده در سلولهای سرطانی داشته باشند بسیار مورد توجه قرار گرفته است. هدف از این پژوهش بررسی اثرات نانوذرات در بهبود شرایط پرتودرمانی به روش شبیهسازی مونتکارلو است.
روش بررسی: در این پژوهش هندسهای که بهعنوان بافتی از بدن انسان در نظر گرفته میشود با روش شبیهسازی مونتکارلو طراحی شد و نانوذراتی از قبیل طلا، نقره، پلاتینیوم و غیره درون هندسه پخش شد. سپس چشمه در یک مختصاتی از این هندسه قرار داده شده و با تابیدن فوتون به این هندسه ضریب افزایش دز محاسبه شد. شبیهسازی با استفاده از کد MCNP انجام شد.
نتایج: نتایج نشان میدهد که نانوذرات پلاتینیوم عملکرد بهتری در افزایش میزان دز نسبت به سایر نانوذرات دارد به طوریکه برای فوتونهای با انرژی ۴۰ کیلو الکترون ولت این افزایش تقریباً ۲/۵ برابر میشود، همچنین افزایش دز رابطه مستقیم با افزایش غلظت نانوذرات دارد.
نتیجهگیری: با توجه به زیستسازگاری کافی و میزان نفوذ در هدف، استفاده از نانوذرات در رادیوتراپی یکی از امیدوارکنندهترین روشها برای افزایش دز تحویل داده شده به هدف موردنظر است. با توجه به اینکه مدل سلولی و نتایج ارائه شده در این کار منجر به درک بهتر اثرات توزیع نانوذرات پلاتینیوم در افزایش دز میشود، این محاسبات ارزشمند است.
نیما حمزیان، مسعود شبانی، کورش صابر، فرزان مددیزاده،
دوره ۳۱، شماره ۲ - ( ۲-۱۴۰۲ )
چکیده
مقدمه: مطالعات نشان دادهاند که ابتلا به کووید-۱۹ بر فرآیندهای تصمیمگیری بیمار در مورد پرتودرمانی تأثیر میگذارد. پژوهش حاضر به بررسی میزان رعایت اقدامات ایمنی و عوامل مرتبط با آن در مرکز پرتودرمانی یزد در مواجهه با کووید-۱۹ پرداخته است.
روش بررسی: این مطالعه توصیفی تحلیلی-مقطعی در پاییز ۱۴۰۰ با مشارکت ۲۰ نفر از پرسنل مرکز پرتودرمانی شهر یزد، ایران به روش سرشماری انجام شد. دادهها با استفاده از پرسشنامه پارامترهای ایمنی در مواجهه با کووید-۱۹ که توسط فدراسیون آفریقایی سازمانهای فیزیک پزشکی طراحی گردیده جمعآوری شد و میانگین نمره اقدامات ایمنی محاسبه شد. جهت توصیف از شاخصهای میانگین، انحراف معیار، فراوانی و درصد فراوانی استفاده گردید. از ضریب کودرریچاردسون-۲۰ برای تعیین همسانی درونی و تعیین پایایی استفاده شد.برای آمار استنباطی از آزمونهای تی دو نمونه مستقل و آنالیز واریانس یک طرفه استفاده شد. تمامی تحلیلها در نرمافزار SPSS version ۱۶ با سطح معنیداری ۰/۰۵ انجام شد.
نتایج: در مجموع ۶۰% (۱۲نفر) پرسنل زن، ۶۰% پرسنل (۱۲ نفر) متاهل و میانگین سن شرکتکنندگان برابر با ۶/۳۵± ۳۲/۴۵ سال بود. میانگین نمره اقدامات ایمنی در مواجهه با کووید-۱۹، ۲/۳۱ ± ۱۱/۳ بود که در حد متوسط به بالا قرار داشت. کودرریچاردسون-۲۰ برای این مطالعه ۰/۷۱ محاسبه گردید. نتایج آزمونهای آماری نشان داد که نمره اقدامات ایمنی با متغیرهای دموگرافیک ارتباط معنیداری ندارد (۰/۰۵> P).
نتیجهگیری: نمره اقدامات ایمنی در مواجهه با کووید ۱۹ در مرکز پرتودرمانی مورد مطالعه درحد متوسط به بالا بود.
مسعود عزیزیان، علی یلفانی، بهنام غلامی بروجنی،
دوره ۳۲، شماره ۱۲ - ( ۱۲-۱۴۰۳ )
چکیده
مقدمه: اختلال حس عمقی یکی از مهمترین عوامل در پیشروی بیثباتی مزمن مچ پا است. بنابراین هدف از این مطالعه مروری مقایسه تأثیر پروتکلهای توانبخشی ورزشی و ترکیبی بر حس عمقی افراد مبتلا به بیثباتی مزمن مچ پا بود.
روش بررسی: مطالعه حاضر یک مرور سیستماتیک مطابق با دستورالعملهای ایجادشده توسط PRISMA انجام شد. جستجو در این مطالعه با استفاده از پایگاههای اطلاعاتی آنلاین (PubMed, Web of Science, Scapus and Science Direct) و موتور جستوجوگر Google Scholar از سال ۲۰۰۰ تا سال ۲۰۲۴ محدود به زبان انگلیسی و فارسی انجام شد. برای بررسی کیفیت مطالعات از مقیاس۱۱-سوالی پدرو استفاده شد.
نتایج: با توجه به معیارهای ورود و خروج ۱۳ مطالعه برای بررسی نتایج انتخاب شدند. پروتکلهای توانبخشی ورزشی مرسوم (۶ مطالعه) تمرینات تعادلی، حس عمقی و قدرتی بودند. توانبخشیهای ترکیبی (۷ مطالعه) تمرینات عصبی عضلانی و نوروفیدبک، عصبی عضلانی و وستیبولار، عملکردی و آب درمانی و تمرینات تعادلی همراه با تمرینات شناختی بر حس عمقی افراد مبتلا به بیثباتی مزمن مچ پا پرداخته بودند.
نتیجهگیری: تمرینات ترکیبی (عصبی عضلانی و نوروفیدبک) و (تعادلی و شناختی) در مقایسه با تمرینات ورزشی مرسوم باعث بهبود حس عمقی بیماران مبتلا به بیثباتی مزمن مج پا میشود. به نظر میرسد در توانبخشی این بیماران باید به بعدروانشناختی این بیماران اهمیت داده شود. بنابراین پیشنهاد میشود در توانبخشی این بیماران از پروتکلهای روانشناختی همراه با توانبخشیهای ورزشی مرسوم استفاده شود.